نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





ساحل...

 در ساحل دریای زندگی قدم میزدم


همه جا 2 رد پا دیدم:جای پای من و خدا


به سخت ترین لحظه ها که رسیدم

 

فقط 1 جای پا دیدم.گفتم خدایا


مرا در  سخت ترین لحظه ها رها کردی؟


ندا آمد: تورا در سخت ترین لحظه ها به دوش کشیدم


[+] نوشته شده توسط محمدرضا در 12:43 | |







نامه ای به معشوق

 بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده


فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

باور نمیکنم اینک بی توام

کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن

 هانه هایت...

کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ،

کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم

هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو 

، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را

 فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز

 
 واستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...

میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ،

 میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو بازم

 به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا

 حالم خوب نیست....
نیلوفر عمرم

[+] نوشته شده توسط محمدرضا در 12:46 | |







تولدم مبارک

 سلام به بی معرفتا امروز تولدمه تولدم مبارک


[+] نوشته شده توسط محمدرضا در 12:49 | |







رسم روزگار

 

این رسم روزگاره...

کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي **از آنکه خوب نگاهش کني. **از آنكه او را در آغوش

 

 بگيري . ** از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، **از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه

 

 اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا

 

 كني .

 

 

 

 

 

رسم روزگاره:


کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، بدون اينكه حتي ردي و نشوني از خودش در دنياي

 

 تو به جا بزاره .چه آرزوهايي با او نداشتي ، چه آينده ي زيبايي را با او مي ديدي، فرصت نشد كه فقط يك بار

 

 سرت را بر روي شانه هايش بزاري و گريه کنی.

 

 

 

رسم روزگاره:


وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري ، وقتي هنوز خوشبختي را در كنار او حس نكردي ، وقتي هنوز ترانه هاي

 

 عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي ، دركمال ناباوري مي بيني كه او را در کنارت نيست . چه فكر پوچي بود كه

 

 دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهي رفت و او صورتت را پر از بوسه ميکند.

 

 

 

رسم روزگاره:


با خود گفتي اگر اين بار ببينمش دست او را مي گيرم ، خيلي محكم مي گيرم و نمي گذارم كه برود . او بايد

 

 براي هميشه ** بماند . دستي را گرفتي اما اين دست كيست كه خيلي سرده ؟ تو دست در دست تنهايي

 

 دادي . اون دست رهات نمي كنه !

 

 

 

 

رسم روزگاره:

 

او که ميرود ، براي هميشه هم مي رود .و آنقدر تنها مي شوي که حتي نام روزها را فراموش ميکني و گذشت

 

 زمان را احساس نمي كني ، از صداي تيك تيك ساعت بيزار مي شوي و با آنكه تنگ دل تو شكست اما

 

 ماهيش آزاد نشد.

 

راستی تو كه او را خيلي دوست داري: اگه هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنوز شمع بالهايت را

 

 نسوزانده ، اگه هنوز می توانی به او هديه اي ، شاخه گلي بدهي و پس قدر لحظه لحظه ي اين روزها را بدان

 

 . او را در آغوش بگير و تا فرصت داري به او بگو :

 

 

دوستت دارم.....

 

 

 
 

[+] نوشته شده توسط محمدرضا در 12:49 | |







  شب که مي شود خداچراغ ماه راروشن مي کند.تا من

درحضورچشمان کنجکاو ستارگان برايت نامه

بنويسم.کاغذم برگ هاي درختان است ومدادم شاخه اي

 تردوتازه شب که مي شود.خيال تودراتاقم گام مي

نهدوهمه اشيا جان مي گيرند.پروانه هاي خشکيده بال

 زنان ازدفترچه ام بيرون مي ايند.پرده ها ازشيشه هم

شفاف تر مي شودومن مي توانم خودم رادرهمه اينه

هاي ناشناس تماشا کنم


گاه حتي يک وازه هم ندارم که برايت شعربگويم وگاهي

 

 هزاران وازه دردستان من است اما بازنمي دانم چه

بسرايم که شايسته توباشد.ان گاه به قناري ها

حسودي ام مي شودکه ازمن شاعرترند کاش تخته

سنگي بودم که خانه اش دراغوش دريا جاي دارديابنفشه

 اي که هميشه لب جوي رامي بوسدوياخيابان ساکتي

که پيوسته خواب قدم هاي تورامي بيند


 کاش ترازويي براي اندازه گرفتن دلتنگي وعشق

وجودداشت.کاش مي توانستي درروياهايم بخوابي

ودرارزوهايم بيداربشوي.کاش بين لب هاي من ونام

عزيزتوهيچ فاصله اي نبود.کاش جزتاخيرديدارديدار هيچ

گله اي نبود


[+] نوشته شده توسط محمدرضا در 12:52 | |







عشق یعنی......

 عشق یعنی گم شدن در کوی دوست....

                                                          عشق یعنی هرچه در دل ارزوست....

عشق یعنی یک تبسم,یک نگاه....

                                                          عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه....

                                 عشق یعنی یک تیمم یک نماز....


[+] نوشته شده توسط محمدرضا در 12:52 | |







یادم باشد

 یادم باشد زندگی را دوست دارم.

یادم باشد قلب کسی را نشکنم.

یادم باشد زمان، بهترین استاد است.

یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست.

یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم.

یادم باشد زندگی، ارزش غصّه خوردن ندارد.

یادم باشد پل های پشت سرم را ویران نکنم.

یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم.

یادم باشد از بچّه ها می توان خیلی چیزها آموخت.

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام.

یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود.

یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها، دل من، دل نیست.

یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود.

یادم باشد از چشمه ، درسِِ خروش بگیرم و از آسمان، درسِ پـاک زیستن.

یادم باشد که آدم ها همه ارزشمندند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند.

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم.

یادم باشد گره ی تنهایی و دلتنگی هر کس، فقط به دست دل خودش باز می شود.

یادم باشد قبل از هر کار، با انگشت به پیشانی ام بزنم تا بعدا با مشت بر فرقم نکوبم.

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه 

می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن، پی ببرم.


[+] نوشته شده توسط محمدرضا در 13:0 | |







برای عشق

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش

 

در خاطري که توئي ، ديگران فراموشند .

 


[+] نوشته شده توسط محمدرضا در 12:56 | |







دلتنگم

 دلم برای تو که نه, ولی برای روزهای با هم بودنمان تنگ شده

 

برای تو که نه , ولی برای " مواظب خودت باش " شنیدن تنگ شده

 

برای تو که نه , ولی برای نگاهی که تا پیچ سر کوچه تعقیبم می کرد تنگ شده

 

برای تو که نه , ولی برای دلی که نگرانم می شد تنگ شده

 

 

 

راستش برای اینها که نه, ولی برای خودت , دلم خیلی تنگ شده...

عکس هایی از لحظات عاشقانه انتظار

 
 

 


[+] نوشته شده توسط محمدرضا در 13:2 | |



صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 12 صفحه بعد